محل درج تبلیغات متنی فالو

اول چت ماهور چت | اول چت شیراز چت | اول چت اول چت | چت روم چت روم | اول چت چت روم | اول چت ویناز چت | اول چت گلشن چت | اول چت کاکو چت | اول چت نارنج چت | اول چت مهسان چت | اول چت محبوب چت | اول چت ماه چت | اول چت چت روم | اول چت پارسی چت | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت دخی چت | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت لوکس چت | اول چت دریا چت | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت چت روم | اول چت میو چت | اول چت فاز چت | اول چت سوسن چت | اول چت پیام چت | اول چت سوا چت | اول چت دیجی چت | اول چت عقل چت | اول چت اوابلاگ چت | اول چت اوا بلاگ | اول چت یواشکی چت | اول چت فشن چت | اول چت جلوه چت | اول چت گلین چت | اول چت عامو چت | اول چت ویراژ چت | اول چت یخ گل چت | اول چت وراج چت | اول چت نیکو چت | اول چت مافی چت | اول چت خاموش چت هکس موزیک | اول چت ققنوس چت | اول چت چت روم | اول چت بک لینک چت روم مایا چت | اول چت تب چت | اول چت لاین چت | اول چت افلوس چت | اول چت نکس وان چت | اول چت مکس چت | اول چت عسل چت | اول چت لوکس چت | اول چت چت روم | اول چت پاپیون چت | اول چت چت روم | اول چت صدف چت | اول چت گپ شیراز | اول چت چت روم | اول چت شلوغ چت | اول چت چت روم | اول چت بلور چت | اول چت الیسا چت | اول چت نیایش چت | اول چت شلوغ چت شلوغ چت | اول چت مهسا چت | اول چت میس چت | اول چت مکس چت | اول چت لوسی چت | اول چت شیراز چت اسنپ چت | اول چت چت روم | اول چت کوین چت | اول چت تالاب چت | اول چت شیپور چت | اول چت برا تو | اول چت لطیفه چت | اول چت شگفت چت | اول چت نامینو چت | اول چت کودک چت | اول چت کیوسک چت | اول چت پارسی جو چت وردپرس چت گلکسی نوگل چت نوگل اسکریپت چت میهن چت سایفون چت لنز چت تجارت چت ژابیز چت اس و پاس چت مهسان چت شلوغ چت خاطره چت شلوغ چت الکسیس چت چت روم | اول چت دهکده چت شما چت چت روم | اول چت رمان چت روم | اول چت چت روم چت چتروم چت روم فارسی چت فارسی شلوغ چت
نوشته شده توسط : سحر ناز

 مقدمه:
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک
اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم
باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست،چه باید بکنم
با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند
در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند
گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند
مردم به سراپای دلم خندیدند
***
من زیستنم قصه ی مردم شده است
یک تو، وسط زندگیم گم شده است
اوضاع خراب است،مراعات کنید
ته مانده ی آب است،مراعات کنید
از خاطره ها شکرگزارم، بروید
مالِ خودتان دار و ندارم، بروید
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سرم آوردند
من از به جهان آمدنم دلگیرم
آماده کنید جوخه را، می میرم
در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز
مرد است که از پا ننشسته ست هنوز
یک مرد که از چشم تو افتاد شکست
مرد است ولی خانه ات آباد، شکست
***
در خانه ی من پنجره ها می میرند
بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد
در خانه ی من مرگ توالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست
آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست

رمان, رمان جدید, رایگان, دانلود رمان جدید, ۹۸ia, رمان عاشقانه, رمان بدون سانسور, رمان پربازدید, رمان پر طرفدار , رمان جذاب و زیبا, بهترین سایت رمان, رمان98

,

 

 

رمان ,رمان عاشقانه ,رمان رمان ,دانلود رمان ,رمان های ایرانی ,چت ,رمان فارسی ,رمان برای موبایل ,داستان عاشقانه ,داستان , داستان عاشقانه ایرانی ,گناهکار ,رمان قرار نبود ,رمان گناهکار ,رمان ,98 رمان,رمان های هماپوراصفهانی , رمان های فرشته 27

 


:: برچسب‌ها: رمان , رمان جدید , رایگان , دانلود رمان جدید , ۹۸ia , رمان عاشقانه , رمان بدون سانسور , رمان پربازدید , رمان پر طرفدار , رمان جذاب و زیبا , بهترین سایت رمان , رمان98 , رمان , رمان عاشقانه , رمان رمان , دانلود رمان , رمان های ایرانی , چت , رمان فارسی , رمان برای موبایل , داستان عاشقانه , داستان , داستان عاشقانه ایرانی , گناهکار , رمان قرار نبود , رمان گناهکار , رمان , 98 رمان , رمان های هماپوراصفهانی , رمان های فرشته 27 ,
:: بازدید از این مطلب : 137
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 103
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 98
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز
نویسنده: کیمیا . ش کاربر انجمن نودهشتیا

ژانر: اجتماعی - عاشقانه

مقدمه:من بالای پشت بام دلخوشی ام،
به بادبادکِ آرزوهایم نگاه می کنم...
بادبادکی که نخ ندارد؛
و تازه اگر هم داشت ، در دست دیگری بود...
کسی چه می داند؟!
که من برای رسیدن به تو چقدر نقشه کشیدم...
و کسی چه می داند؟!
تمامِ نقشه هایم بر آب شد...
کسی چه میداند؟!
شاید راه رسیدن به تو آنقدرها هم که می گویند پر دردسر نباشد...
همۀ سختی اش آویزان کردن یک طناب از سقف است...!!
شاید کمی بیشتر...
کسی هیچ چیز را نمی داند...
امشب که آسمان بی ابر است ، چه حقایقی را می شود رصد کرد...
"ستاره ای دنباله دار"
مانند یک روسپی، تمام آسمان را به دنبال یک مکان امن میگردد...
گفتم که ، کسی چه می داند؟!
امشب هر چند جای ماه خالی است؛
اما در همین ظلمات هم می شود راه را پیدا کرد...
کسی چه می داند؟!
خودمانیم بگو...
آن شب که مثلِ امشب بود؛
آری درست است ؛همان شب را می گویم...
که آستین پیراهنت دوباره حسِ خساستش گُل کرده بود؛
و حاضر به پاک کردنِ اشکهایت نبود...
آن شب که آن طرف شهر، خروار خروار غیرت را
با گِرَم گِرَم هوس معاوضه میکردند...
همان شبی که بوی سینه بندِ بی بند، و باران، شهر را پر کرده بود...
و دست خیلی ها بند بود...!!!
همان شبی که بادبادکِ آرزوهایم از بالای خانه تان رد شد...
درست همان شب؛
درست همان شب که تو با یک عطسه از خواب پریدی...
و دیگر نه مرا می خواستی نه خودت را...
و من مطمئنم کسی نمی داند،
داستانِ اولین بوسه ات،
صبح همان روز بود...
و مطمئن تر از آن،
که هیچکس نمی داند،
بوسۀ خداحافظی ات همان اولین بوسه بود...
و هنوز هم کسی نمی داند که مرز بین عشق و نفرت؛
می تواند یک بوسه باشد و بلعکس...
راستی، ...خودمانیم؛
من هم درست نفهمیدم...
نه آن روز و نه آن شب را...
فقط می دانم اولین بوسه ات طعمِ بوسه خداحافظی را داد..
به همین سادگی...
خودت هم نمی دانستی...!!!



:: بازدید از این مطلب : 85
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 138
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سحر ناز


:: بازدید از این مطلب : 99
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 15 دی 1394 | نظرات ()

x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید !

اول چت

با تشکر مدیریت چت روم